بعضی وقتا تو کلاسمو دانش آموزایی داریم که به قول معروف به هیچ صراطی مستقیم نمی شن . امــــــــــــــــــا شدنیه !!!. کار، نشد نداره . خاطره ی منو بخوونید.

دانش آموزی داشتم که هم از نظر درسی ضعیف بود و هم از نظر اخلاقی . ضعف درسیش برام قابل تحمل بود اما ضعف اخلاقیش نه.اون سر کلاس کارایی می کرد که حسابی حال منو می گرفت و برخلاف میل باطنی ام بااون برخورد تندی می کردم. وقتی می رفتم خونه و به اتفاقای کلاسم فکر می کردم از دست خودم عصبانی می شدم و از این که یه الف بچّه این طوری منو به هم می ریخت ناراحت می شدم.

کارش به جایی رسیده بود که با من لج کرد و یه بار ورقه ی امتحانی اش رو سفید سفید تحویل داد. می دونستم اون قدر استعداد داشت که سر کلاس یاد می گیره و حداقل می توونست چند سوال رو جواب بده . خواستم با عصبانیّت برگه ی امتحانیش رو پاره کنم اما خودمو کنترل کردم و بلند شدم رفتم بیرون چند تا نفس عمیق کشیدم و دوباره برگشتم تو کلاس . بعد با مهربونی بهش گفتم اشکالی نداره حتما مریض بودی و نتوونستی درس بخوونی . معلوم بود که حسابی جا خورده !!!

خونه که رفتم دیگه از دست خودم ناراحت نبودم ، حسّ خوبی داشتم .جلسه ی بعد بهش گفتم تمرینای بقیه ی بچّه ها رو چک کنه با خوشحالی کارشو انجام داد. موقع درس دادن سعی می کردم روی سخنم اون باشه همش نیگاش می کردم وسعی می کردم لبخند بزنم، اونم با دقّت به درسم گوش می داد و اصلا سعی نمی کرد مثل جلسات قبل حواس بقیه رو پرت کنه.

جلسه ی بعد به عنوان داوطلب برای درس جواب دادن اومد جلوی کلاس . وقتی ازش درس پرسیدم ،خوب جواب نداد. پیش خودم فکر کردم «حتما خواسته منو امتحان کنه . شاید باورش نشده که رفتار من باهاش فرق کرده ».پس به جای عصبانیّت و این که بگم تو که درسو بلد نیستی چرا به عنوان داوطلب اومدی ، گفتم:«یه فرصت دیگه بهت می دم ،تا من از بقیه می پرسم تو وقت داری که بخوونی»......

بعد از پرسش ، حسابی تشویقش کردم.

حالا اون شده یکی از کسایی که اصلا سر کلاس دیر نمیاد ، به حرفم گوش میده ،همیشه یادآوری می کنه که خانوم تمرینا رو نگاه کن ،  بیشتر مواقع داوطلب درس جواب دادنه ، و همش می خواد سر کلاس بهش مسولیت بدم ، حتی اگه پاک کردن تخته ی کلاس باشه ..

                                   

                                                                                 شاد باشید « اسلامی»